روشن فکری

روشنفکران در صددند که با استفاده از تجارب و دانش اندوخته خود ، با ذهني روشن و با مسئوليتي که به لحاظ اجتماعي براي خويش متصورند به دور از هياهو و منصفانه و البته شجاعانه ، رفتارها و ايستارها و انگاره ها و الگوهاي تفکر قالبي مردم ، حاکمان سياسي و متوليان دين در جامعه را به نقد کشيده و آنها را پالايش نمايند....به قول خانم سوسن شريعتي وظيفه روشنفکر بطور عام نقد سه P شامل Pap,People,Prince است ... از اين روي روشنفکران را "بي طبقه" ناميده اند چرا که تيغ تيز نقد را به روي چهره کريه تزوير ديني و زور سياسي و زر اقتصادي بر مي کشد و مغضوب است...
روشنفکر در بلاد توسعه يافته ، ذيل گفتمان مدرنيته معنا پيدا ميکند و کارکرد خود را دارد....در اين تمدن، روشنفکران با به چالش کشيدن روندهاي کلي حاکم بر اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و اقتصاد ، ضمن جراحي کژي هاي احتمالي اين روندها و تصحيح انها و بازگرداندن امور به مسير عقلايي ، به توليد علم و الگوهاي فکري جديد و نو مشغولند...به عنوان نمونه ميتوان به کارل مارکس اشاره نمود که با طرح انتقادات بنيادين ، نظام سرمايه داري را به چالش کشيد و به قولي عيوب اين سيستم را به آنها هديه کرد و اين مکتب را از سير قهقرايي خود (که نمادهاي آن به کارگيري کودکان و زنان براي کار در مراکز صنعتي بمدت 16 ساعت و عدم توجه به نيازهاي غير مادي طبقه کارگر بود ) نجات داد.....
روشنفکري اما در وطن ما وضعيتي ديگر دارد.....در ادوار مختلف نظامهاي سياسي ، روشنفکران قرمطي و اجنبي و جاسوس و وطن فروش و غربزده ناميده شده اند ، درميان مردم پايگاهي نداشته اند و متوليان رسمي دين نيز هتک حرمت و آبرو و بعضا ريختن خون آنها را مباح و حلال دانسته اند.... خود روشنفکران نيز عمدتا ، مانند هر فرآورده برگرفته از تمدن غرب ، درکي ظاهري و قشري از پديده روشنفکري داشته و هم و غم خود را صرف سوژه ها و موضوعات غير مرتبط با اوضاع دروني و دردهاي بومي نموده اند ...آن چيزي که به آن "اليناسيون" گفته مي شود.....به اعتقاد من اينکه انتظاري فراتر از چکيده تمدن ايراني ، بر روشنفکران حمل گردد انتظاري گزاف است....همانگونه که در همه حوزه ها تک ستاره ها يي ، هر از چند گاه بر آسمان آن حوزه ظهور ميکند ، همين اتفاق در ميان روشنفکري اين کشور نيز رخ داده است.....هر از چند گاهي متفکري دردمند و دلسوز و شجاع ظهور ميکند و به "تنهايي" سوداي نقد و انتقاد و عدول از چارچوبهاي جامعه و حکومت را دارد و جالب اينکه در ميان همين جماعت خود آماج بدترين ترورهاي شخصيتي مي گردد.......
روشنفکرديني نيز بمانند روشنفکر در معناي عام بدنبال نقد جامعه و حاکميت سياسي و دين رسمي است با اين تفاوت که خود را مقيد و متعهد به يک مکتب و لوازم آن ميبيند .....و در صدد آن است که با برداشتها و خوانش هاي سازگار با شرايط جديد و زدودن خرافات و زنگار از فرآورده هاي ديني ، آنها را شفاف تر و زلال تر نمايد..روشنفکر ديني البته متوجه هست که گرفتار عقيده پرستي و خود پرستي نشود و اعتقادات را گزاره هاي موقتي بداند که تا در رسيدن ايده و نظر جديد معتبر هستند و اين هشدار و انذار را به مردم و جامعه نيز ميدهد که تنها کسي که شايسته ستايش و تقديس و پرستش است خداست و هيچ فرد و گروه و فرقه اي نبايد و نميتواند جانشين او شود و با اين کار جامعه را از شرک و استبداد بر حذر مي دارد.
*29 خرداد سالروز مرگ دکتر علي شريعتي يکي از روشنفکران مطرح اين مرز و بوم بود که در زمان استيلاي اختناق واستبداد و استحمار ، ظهور نمود و با سخنان آتشين خود ، آتش بر هيزم خرافه و تزوير زد تا مردمي که به استضعاف کشيده شده بودند ، زنجيرهاي جهل را بگسلند ...روحش شاد


من ار زانکه گردم به مستی هلاک /به آیین مستان بریدم به خاک /به آب خرابات غسلم دهید/پس آنگاه بر دوش مستم نهید/به تابوتی از چوب تاکم کنید/به راه خرابات خاکم کنید/مریزید بر گور من جز شراب/میارید در ماتمم جز رباب/مبادا عزیزان که در مرگ من/بنالد به جز مطرب و چنگ زن/تو خود حافظا سر ز مستی متاب/که سلطان نخواهد خراج از خراب