بهارانه

 

از آمدن بهار و از رفتن دی

اوراق وجود ما همی گردد طی

می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم

غمهای جهان چو زهر و تریاقش می                               حکيم عمر خيام-رباعي شماره ۱۵۹

  

ج البترين وجه تمايز مبناي تحويل سال و نو شدن سال ايرانيان با ساير فرق و ملل و مذاهب در اين است که مبناي تحويل سال نزد ايرانيان ، پايان زمستان و آغاز بهار و بعبارتي  زنده شدن و نو شدن و نو پوشيدن طبيعت است ، اما در ميان بخش عمده اي از مردم دنيا يا تولد يک فرد مهم مبناي آغاز سال است (مانند عيسي مسيح) و يا مثلا هجرت يک فرد برجسته (مانند پيامبراسلام)....و اين البته اين ويژگي (نو شدن طبيعت) در تحويل سال ايراني به باور من به حقيقت و طبيعت و جان انسانها نزديکتر است.

ب هاري زيباتر و دلنشين تر و طربناک تر است که از زمستان سخت و طاقت فرسايي عبور کرده باشد.ابرهاي سياه آلود و قيرگون و سرما و يخبندان و برف و کولاک ، همه و همه نشانه اي است از در پيش بودن بهاري پررونق و رويشي سبز و طبيعتي آرايش کرده با رنگهاي گوناگون....اينکه فرموده ...ان مع العسر يسرا ....با هر سختي ، آساني هست(نه پس از هر سختي)، به نظر من بهمين معناست....سختي و درد و مصيبت و ظلم هر چه عميقتر و طولاني تر و سهمگين تر باشد ، بذر آساني و درمان و عدالت ميکارد و زمين را شخم ميزند براي رويش آنها.....

ه يچ شرايطي ثابت و جاودانه نيست ....في الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر....کاين کارخانه ايست که تغيير ميکند....پس چون  دور گردون چند روزي بر مراد ما نرفت...غم مخور ..اين شرايط نميماند ...مي گذرد...نه سختي ميماند و نه جواني ...هر دو ميروند..

ج ان بهار ، بهار جاني ست......نو روزي و نو شدن و نو خواهي و نو انديشي .....رخصت دادن به آواز باورها ترنم افکار و ريزش آبشار مهر و مهرباني و سبز شدن دلها و برخاستن و تکانش خانه درون....بي منت و بي رشوت تابيدن و روياندن ، روييدن ،بخشيدن و گذشتن...

ا ميدوارم سال نو ، سالي با هدف ، پر تلاش و با کمترين زمان تلف شده و دستاوردها و تجارب خوب براي همه انسانها و شما دوستان و همراهان عزيز باشد....پيشنهاد ميکنم به خودم و شما ، که براي سال جديد نامگذاري خودتان را داشته باشيد...مثلا بگوييد امسال سال رسيدن به دانشگاه يا ازدواج يا اشتغال يا هر هدف ديگري که داريد.،است..اين نامگذاري مبتني بر اهداف موجب ميشود که زمان و انرژي و سرمايه شما در راستا ي آن اهداف کاناليزه شده و ضمنا در پايان سال معياري براي خوب يا بد بودن و موفق يا ناموفق بودن سال داشته باشد.....اهداف البته ميتواند اخلاقي و ديني و اجتماعي و سياسي و فرهنگي هم باشد....

 

نوروز مبارک

عزت زياد

ايام سرور مستدام


* ببخشيد آخر سالي رفتم بالاي منبر....مخاطب همه اين نوشته در درجه اول خود خودم هستم...

نه هر چشمی نظر دارد

چرا برخي از نگاهها نافذ اند و بعضي نه؟.....بعضي نوشته ها شورانگيزند و تعدادي نه.......بعضي آواها را گوش ميکنيم و بعضي شان را ميشنويم.......بعضي حرفها به دل مي نشينند و بعضي به حوالي فکر کردن هم راه نميبرند.........نوشتن آيا تنها مرتب کردن تعدادي کلمه و واژه است؟ ....حرف زدن چه ؟ بالا پايين کردن صوت و حنجره؟....اين چه کيميايي است که برخي را بدان راه است و بعضي را مجال نيست؟

من تعبير و تفسير خودم را ميگويم:

هر سيستم و سازماني  تعدادي ورودي (Input) دارد.....از مواد اوليه ، سرمايه ، نيروي انساني و تکنولوژي بعنوان وروديهاي عمده و مهم سازمان ياد ميکنند....اين وروديها در طي مراحلي پردازش ( Procees) شده و در نهايت به محصول (Product) ، که ميتواند کالا يا خدمات باشد ، تبديل ميگردد......علماي علم سازمان و مديريت بر اين عقيده اند که اگر وروديها(منظور همان موارد بالا)  بدرستي انتخاب نشده و کيفيت آنها پايين باشد ، در نهايت  و با هر گونه پردازش و عملياتي که بر روي آنها انجام شود ، ما محصولاتي بي دقت و بي کيفيت خواهيم داشت.....اصطلاحي که بکار ميبرند اين است:....Garbage In…Garbage out.....يعني اگه آشغال بدي{به سيستم} آشغال ميگيري {از سيستم}.....

انسان هم يک سيستم و سازمان (Organism ) است...تعدادي ورودي دارد...يعني همان داده ها و اطلاعاتي که از طريق حواس 5 يا 6 گانه خود دريافت ميکند .....آنها را پردازش ميکند ....يعني با توجه به شخصيت و تربيت و پيشينه  علمي و تاريخي و اجتماعي و خانوادگي و فرهنگي و اقتصادي و اعتقادي خود ادراک و تفسير ميکند ، و در نهايت آنها را تبديل به محصول مي نمايد...که من آنها را در سه دسته کلي  پندار  ، گفتار  و  کردار تقسيم ميکنم........حال در اين سيستم نيز اگر بر کيفيت وروديها (يعني داده ها و اطلاعات) و حجم و کاربرد آنها دقت لازم بکار نرود ، با هر گونه پردازشي ، مآلا پندار و گفتار و کردار که محصولات ارگانيزم هستند فاقد کيفيت و مطلوبيت لازم خواهند بود.....همان گونه که محصول کيفي به سرعت جايگاه خود را در بازار پيدا کرده و مورد پسند و درخواست مشتريان خواهد بود.....پندار و گفتار و کردار کيفي نيز به سرعت در جاي خود را در ميان افکار و نظريات ديگران پيدا نموده و اصطلاحا بر دل خواهد نشست.....نگاه  ها نافذ  و کلام ها آتشين و اعمال دلنشين ميشود......

نميدانم چه اصراري داريم که هر چه دستمان مي رسد ميبينيم و ميخوانيم و مي شنويم...... آن وقت گله منديم که تمرکز نداريم ، استرس داريم، اعتماد به نفس نداريم، افکارمان مشوش است ، خوابمان کم است ، دروغ ميگوييم ، رو راست نيستيم و هزاران مشکل پنداري و گفتاري و کرداري ديگر.....به نظر من بخش عمده اي از اين عوارض محصول خوب نديدن و نديدن چيزهاي خوب، خوب نشنيدن و نشنيدن چيزهاي خوب و خوب نخواندن و نخواندن چيزهاي خوب است.....و در کنار آن البته ورودحجم زيادي از داده هايي است که نه به کارمان مي آيد و نه دردي را دوا ميکند.....

 دلا نزد کسی بنشين که او از دل خبر دارد
بزير آن درختی رو که او گلهای تر دارد
درين بازار عطاران، مرو هر سو چو بی کاران
بدکان کسی بنشين که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تُرا، زو ره زند هر کس
يکی قلبی بيارايد، تو پنداری که زر دارد
ترا بر در نشاند او بطراری که می آيد
تو منشين منتظر بر در، که آن خانه دو در دارد
بهر ديگی که می جوشد، مياور کاسه و منشين
که هر ديگی که می جوشد، درون چيزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زيری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان، ازيرا نالهٔ مستان
ميان صخره و خارا اثر دارد، اثر دارد
به نُه سر گر نمی گُنجی، که اندر چشمهٔ سوزن
اگر رشته نمی گنجد، ازان باشد که سر دارد
چراغست اين دل بيدار، بزير دامنش می دار
ازين باد و هوا بگذر، هوايش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی، مقيم چشمهٔ گشتی
حريف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که ميوه نو دهد دايم درون دل سفر دارد

ديوان شمس- غزل شماره 563


* از اينکه دير به دير مينويسم خيلي عذر ميخوام هم از خود خودم و هم از شما