استاده ام چو شمع ،نترسان ز آتشم



به نام این خون که امروز در رگهای ایران جاریست...

به نام همه نسل هایی که این خون را از آنها به ارث برده ایم
و آنها که آنرا به ارث خواهند برد...

نخواهیم گذاشت این تک سلول آزادی در خون خود بغلتد...
ما به نام آزادی، آزادی را آزاد می کنیم...


الله اکبر  ....



*آفرین بر غیرت مردان و زنان ایران زمین.....

خزان زمان

روز قيامت يه ايراني و يه تراکتور رو ميبرن براي سئوال و جواب .....به ايرانيه ميگن بگوچه کردي؟...ايرانيه ميگه آقا اجازه ....تا 18 سالگي که جاهل بوديم و نادون...بعدشم قبول شديم دانشگاه...بعد چهار سال که نفهميديم چطوري گذشت رفتيم خدمت مقدس سربازي....اون دو سال هم که مثل برق و باد گذشت آقا....بعد رفتيم سرکار....اونوقت بود که بابامون گير داد زن بگيريم.....دو سال بعد هم خدا بچه هاتونو نگه داره!!اوس کريم به ما يه کوچولو داد و ......هيچي ديگه خدا رفتگانتونو بيامرزه ....در عنفوان جواني ! مرديم.....

به تراکتور ميگن: بگو چه کردي؟...تراکتور به امر خدا به زبان مياد و ميگه...ما که عقل و شعور نداشتيم...صرفا يه ابزار بوديم دست همين جماعت(اشاره به ايرانيه)....ولي خداروشکر بواسطه ما هزاران هکتار زمين شخم زده شد ....گندم کاشتند تو همون زمينها و محصول شد و ميليونها آدم از اون گندمها تغذيه کردند تا بتونن زنده بمونند و طاعت خدا رو بکنن ، درس بخونن و باسواد بشن و گره از کار فرو بسته مردم بگشايند....

سرتونو درد نيارم...تراکتور بخاطر مفيد بودن عمرش و استفاده درست از زمان ،بهشتي ميشه و ايرانيه هدايت ميشه به جهنم...

واقعا از زماني که در اختيارمونه چطوري استفاده ميکنيم....چيزي که غير قابل بازيافت ترين دارايي انسان محسوب ميشه.... چقدر مفیدیم؟ تو سايتها خوندم که روزانه يک ميليارد نفر در تهران (شايد هم ايران) ميميرند!.....يعني در کشور ما بقدري اتلاف زمان وجود داره که معادل "زمان" در اختيار يک ميليارد نفر از بدو تولد تا زمان مرگه....اگه اميد به زندگي در ايران 70 سال باشه.....و عمر مفيد اونا رو 40 سال بدونيم(يعني با کسر بيست سال اول زندگي و 10 سال آخر)....زمان در اختيار براي مفيد بودن 40 سال خواهد بود....يک سوم اين چهل سال که با اجازه تون خواب تشريف داريم....و 14 سال ازش کسر ميشه ميمونه 26 سال....حداقل 2 سال از مجموع زمان باقيمانده صرف خوردن صبحانه و ناهار و شام ميشه....4 سال از عمرمون رو مشغول تماشاي تلويزيون و فوتبال و ماهواره و ور رفتن با اينترنت و گيم و...هستيم....ترافيک حداقل 3 سال از عمرمون رو ميگيره.....گلاب به روتون حداقل 2 سال از عمر صرف قضاي حاجت ميشه....3 سال از عمر براي ديد و بازديد و ختم و عروسي و عيد ديدني و دورهم آيي و رفيق بازي و....ميشه....شايد قريب به 5 سال از عمر هم صرف "هيچي " ميشه...اين هيچي شامل اوقاتي ميشه که به هيچ دليل يا علتي ، هيچ کاري نميتونيم يا نميخواهيم انجام بديم....

وقتي همه اين کسورات رو از عمر گرانمايه انجام بديم چيزي که باقي ميمونه 5 الي 6 ساله .......توجه کنيد 5 الي 6 سال "زمان" در اختيار داريم که ميتونيم مديريتش کنيم .....روي اون سرمايه گذاري کنيم.....و به اصطلاح چيزي بشيم.....

ميگن درويشي از قبرستاني ميگذشت...ديد رو سنگ قبر خيلي از افراد عدد عمر خيلي پاييني درج شده....از کسي که اون درو و برا بود پرسيد چرا تو اين روستا همه جوانمرگ شدند؟....اون فرد گفت :درويش جان...اونا جوانمرگ نشدن..تو اين روستا رسمه که ميزان سالهايي که افراد "مفيد" بوده باشند روي سنگ قبرشون نوشته ميشه......

البته شهروندان کشورهاي توسعه يافته تو اين زمينه وضعيت خيلي بهتري دارند...توسعه تکنولوژيهاي ارتباطي و حمل و نقل باعث شده که اونا علاوه بر طول زمان، از عرض زماني بيشتري هم برخوردار بشند...تصور کنيد که يک شهروند فرانسوي ميتونه مسافت 350 کيلومتري رو ظرف يک ساعت با قطارهاي سريع السير طي کنه و شهروند ايراني همين مسافت رو ظرف 5 ساعت...تو اون چهار ساعت مازادي که در اختيار يک شهروند فرانسوي در مقايسه با يک ايراني هست...ايشون ميتونه چند تا کار ديگر رو هم انجام بده ولي شهروند ايراني فقط ميتونه منتظر باشه تا به مقصد برسه......

تو اين زمينه حرف براي گفتن زياد هست اگه طولش بدم حوصله تون سر ميره...

راستي از وقتي که شروع به خوندن اين مطلب کرديد تا الان چند دقيقه گذشته....حواستون بود.....به هرحال اون زمانتون به گذشته تبديل شده و کاريش هم نميشه کرد...بياييد  بجاي طول عمرزياد،  عرض،عمق و ارتفاع عمر بيشتر برای همدیگه آرزو کنیم....کسي به فکر نيست ...خودمون بايد به فکر داراييهامون باشيم

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش   کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

 


*این آهنگی که گذاشتم منو میبره تا ته زمانی که یادم نیست ...بخاطر نمیارمش...شاید وقتی بدنیا اومدم اونو شنیدم..شاید...انگار یه آهنگساز خاطرات منو شنیده باشه و اونو نواخته باشه....

**معیار مفید بودن به نظر من خیلی بهتر از صرفا دیندار بودن، باسواد بودن، پولدار بودن و.....است برای سنجش کیفیت گذر عمر...به قول کوروش کبیر،  دستهایی که کمک میکنند مقدس تر از لبهایی هستند که دعا میکنند..


منحني متوسطين

 

منحني نرمال در علم آمار رو نميدونم چقدر ميشناسيد؟....منحنی نرمال، توزیع طبیعی یک متغیر تو جامعه است که بیشترین تراکم در وسط منحنی قرار ميگيره.....انتهاي شيبهاي سمت راست و چپ منحني نرمال(مثلا بالاتر و پايين تر از 3± ) نواحي غير نرمال حساب ميشن.......

این منحنی خواص جالبی داره  از اون جمله اينکه نسبت به محور عمودی متقارنه، يعني نصف مساحت زیر منحنی بيشتراز متوسط و نصف ديگه کمتر از متوسط قرار داره  و اینکه هرقدر از طرفین به مرکز مختصات نزدیک می شيم احتمال وقوع بیشتر ميشه....دانشمندان اغلب برای مدل کردن متغیرهای تصادفی که با رفتاراونا آشنایی ندارن، از این تابع استفاده می کنند. مثلا تو یک امتحان درسی نمرات دانش آموزان اغلب اطراف میانگین بیشتر ميشه..... و هر چه به سمت نمرات بالا یا پایین پیش برویم تعداد افرادی که این نمرات را گرفته اند کمتر می شن.....

ميخوام از همين منحني استفاده کنم و بگم به نظر من توزيع متغيرهايي مثل وزن و قد و هوش و استعداد وزيبايي و ادراک  و ميزان انسانيت و دينداري و ثروت و فقر و .....نرماله.

بر اساس منحني نرمال جامعه رو ميشه به سه دسته تقسيم کرد....دسته متوسطين يا نرمالها ....و دسته غير نرمال ها که خودشون به دو دسته تقسيم ميشن....نخبگان(يعني اونايي که بالاتر از نقطه متوسط و ناحيه نرمال هستن) ....و پخمگان (يعني اونايي که پايين تر از نقطه متوسط و ناحيه نرمال هستن).... 

 اکثريت مردم در هر جامعه اي رو متوسطين تشکيل ميدن....وچون اينطوره ، انتظارات متوسطي هم دارند از هر چيز.... از حکومتها و اديان و پيامبران و زندگي و حتي از خودشون و خدا....و اين فرآيند البته دو طرفه است...يعني حکومت و دين و پيامبر و خدا هم انتظار متوسطي(يا در حد وسع) از اونا داره....

 اين منحني ميتونه درسهاي زيادي براي حاکمان جوامع هم داشته باشه... ، اينکه نبايد  و نميشه  بدنبال ساختن ابر انسان و بهشت بر روي زمين باشند.....دستورات و برنامه ها و سياستهاشون بايد حال متوسطين جامعه رو در نظر بگيره (چون در اکثريت هستند) ...و اينکه جامعه چون تو دست متوسطهاست و تصميمات اونها آميخته با خطاست....پس بايد به روشي براي تصميم گيري دست پيدا کنند که ميزان خطاي جمعي رو به حداقل برسونه و اون روش دموکراسي يا استفاده از ظرفيتهاي فکري و عقلي اکثريت مردم (خرد جمعي) براي انجام اموره....از اونطرف نخبه ها  بواسطه عقل و هوش و تدبيري که دارند خودشون مسيرشون رو پيدا ميکنند  و اصلا مسير سازي ميکنند براي نرمال ها.....افراد متوسط و عادي همين که نان جويني داشته باشند و شکمي سير و نماز پيشين و پسين را سر وقت بجا بياورند ، خرسندشان ميکند ....

به نظر من همين رويکرد رو پيامبران هم در مواجهه با مردم داشتند...با واژگاني همه فهم ، مقولات پيچيده فکري و فلسفي رو مطرح کردند و تکاليف حداقلي رو از اونا خواستند....شايد منظور  قرآن از اصحاب يمين ، همين افراد متوسط باشه....اعتکاف و چله نشيني و روزه سکوت و انجام اعمال مخصوص هر روز و هر ماه  ، تکليف اونهايي است که تو دسته نخبگان قرار ميگيرند...که متاسفانه تو مملکت ما اين دسته از انتظارت حداکثري از دين و دينداري از، از عموم مردم (متوسطين) انتظار ميره.. و به همين دليل تبديل شده به وضعيتي که امروز داره...اعتکاف تبديل شده به يک شو ....و احتمالا دريچه اي براي فرار از مدرسه و دانشگاه و اداره....مثل اينه که بچه هاي اول دبستان رو ببري  کلاس دبيرستاني ها ....خوب طبيعيه که چون چيزي از اون مطالب سر در نميارن شروع ميکنن به بازيگوشي و بازي.....

فاجعه اما  زماني رخ ميده که افرادي با توان فکري و عملي  متوسط و زير متوسط ،  بر زمام امور علمي و ديني و مديريتي قرار بگيرند.....و ادعاي نخبگي و جزو خواص بودن و بصير بودن بکنند....اونوقته که اون جامعه به معناي واقعي کلمه خاک بر سر ميشه و جان بر لب.....اگر بر دهان نخبگان يک جامعه لگام زده باشند و پخمگان همان جامعه ميدان داري کنند ...آن جامعه نرمال نيست....غير نرمال است ...مريض است....ناعادلانه است....


 * من نميگم خدا،پيامبران يا حکام براي نخبگان برنامه يا سخني ندارنديا نبايد داشته باشند...با اونها هم حرف دارن ولي به ميزان استعداد و قدرتي که در نخبه ها هست به همون ميزان با هاشون کمتر حرف زده شده و بيشتر به آنها اشارت شده است.

** اينکه من ميگويم متوسطها يا افراد عادي ويا کلماتي از اين جنس....اصلا منظورم تحقير يا تخفيف آدمها نيست...

 

سلسله مراتب "خدایان"



تو ادبیات مدیریت تفاوت قائل میشن بین نیازها-Needs- و خواسته ها-Demands، در تعریف اون هم میگن نیاز "حس محرومیتی" است که در انسان بوجود میاد مثل تشنگی یا گرسنگی و خواسته "شیوه و روش رفع نیازها" ست. رفع نیاز گرسنگی یا تشنگی  در فرهنگ های مختلف به شیوه های مختلف انجام میشه و این همون خواسته ست...

آبراهام مزلو یکی از صاحبنظران علم مدیریت و روانشناسی تئوری سلسه مراتب نیازها رو مطرح کرده که در اون نیازهای بشر در 5 طبقه دسته بندی میشن:

نیازهای زیستی/ نیازامنیت / نیازاجتماعی / نیاز احترام / نیازخودشکوفایی

ایشون به نیازهای زیستی میگه نیازهای اولیه.....و به بقیه نیازها مجموعا میگه نیازهای ثانویه....

 من معتقدم خدای آدمها هم میتونه تو این دسته بندی تعریف بشه....اصولا نیازبه خدا برای انسانها از جایی شروع میشه که توانایی شون تموم میشه......ومحرومیتها و ناتواناییهاشون شروع میشه...اونایی که در بند نیازهای زیستی مثل غذا و لباس وآسایش و رفاه هستن ...خداشون خدایی که برآورده کننده اون نیازهاست......خدا رو میخونن که بهشون غذا و شغل و همسرخوب و...بده ...خداشون به اندازه نیازهاشون کوچیک میشه ...حاضرند همه نیازهای دیگه و حتی خود خدا رو پای خواسته ها شون قربانی کنن .....ومعمولا وقتی تو این نیازها به اشباع میرسن خدا تموم میشه..... و وقتی باز اون نیازها عود میکنه دست تضرع بسمتش دراز میکنن....خدای اونها در پستوی خانه ها و گوشه هیئتها و در جنب منبرها و حرم ها نهان شده...... چون خدا رو بصورت خویش میبینند ،بعضی وقتها خداشون هم خسته میشه......چشماشو میبنده.......بی جهت اونها رو میبخشه.....تقریبا تمام مفاهیم اخلاقی تو این طبقه بمانند خدا ، نازل میشه....بخشیدن یعنی مازاد نیاز رو به کسی دادن.....گذشت یعنی جایی که توانایی نداری بیخیال شو.....اخلاق بردگان....

اونایی که از این معبر میگذرن وقت خدا رو برای این کارها نمیگیرن.....خدا رو در نیازهای متعالی تری جستجو میکنن...خیلی از کارهایی که خدای دسته اول نیازها بر آورده میکرد رو خودشون برآورده میکنن ....خواسته ای از خدا تو اون زمینه ها ندارن....همنشینی با رفیق اعلی منتهی الآمال اونهاست......رفیقی که کمتر عتاب و خطاب میکنه و بیشتر گفتگو میکنه.....دایره نیکی ها گسترده تر  وشعاع بدیها تنگ تر میشه....اونا تو رابطه شون با خدا ،سایبان درختها و نهرآبهای روان و خوبرویان سیمین بر نمیخوان.....خودش رو میخوان.....از نظر اوناخدا ریز ریز شده تو همه خلقت .....وبهمین خاطر انسان فارغ از دین و مسلک و آیین و نژاد و جغرافیا محترمه...چون حامل تکه ای از خداست....."خود" آیی و خودشکوفایی  مرحله ایست که آدم در عین نیاز "میبخشه"....دراوج اقتدار، رحم میکنه......اخلاق خدایان  

کمیت خدا شاید بین خیلی ها "یکی" باشه ولی "کیفیت"اون نه....در مفهوم چند تاست و در مصداق یکی....به همین خاطر به نظر من نمیشه مفهوم خاصی از خدا رو به همه تحمیل کرد....هر کسی کسی داره.....

اینایی که گفتم البته مربوط میشد به کسانی که در منظومه "دینداران" قرار میگیرن.....همین تحلیل رو میشه برای کسایی که به خدا باور ندارن هم بکار برد ....

بگو نیازت چیست تا بگویم خدایت کیست....