....مي گفت پير شده

لرزش صدايش را ببين

تکانش دستانش را که نگو !

ديدي کم آورد !

وقتي "پرونده" اي را نشانش داد و گفت "بگم بگم" ديدي منقلب شد و به "چيز چيز " افتاد

اداره امور مملکت "دل و جگر" ميخواهد، ديدي چگونه بر همگان تاخت بي هيچ واهمه، بي هيچ  مراعات

 

اما نمي دانست آن پير فرتوت" چيز" گوي چه "چيز"ها در هميان خود دارد

"چيز" هايي که فراموش شده بود انگار !

"چيز"هايي برزبان آورد که اين سالها "جرم" شده بود

"ادب مرد به ز دولت اوست"

"دست در خانواده ها کرده اند و خودي و غير خودي درست کرده اند"

"ايراني بايد در دنيا عزت داشته باشد"

همهمه اي در ميان دلسوختگان انداخت

براي خودش در اين سالها"چيز"ي شده بود

گويي از دل سنگي در اعماق آبي زلال را بيرون بکشي.......

 

من ميگويم ميشود تاريخ دنيا را به دو بخش تقسيم کرد:

دوران قبل از "چيز" و دوران پس از "چيز"

در دوره اول بي "چيز" بوديم

صفايي نبود مان

سفره هامان "چيزي"نداشت هر چند بوي نفت مي داد!

چاههاي نفتمان به "سرفه"افتاده بودند

به "چيزي"امان نمي گرفتند

اما آمارها "چيز " ديگري نشان ميداد!

در دوره دوم  اما، با "چيز" شديم

همه "چيز" از پرده برون افتاد

از قديم گفته بودند به ما........

تا نباشد "چيز"کي  مردم نگويند "چيز" ها

حالا "چيز"ي شده ايم

به "چيز"ي ميگيرند مان ولو اينکه "جيز"مان کنند!

 ولو اينکه دهانمان را ببويند مبادا که گفته باشيم "چيز" !

حالا ميتوانيم کنار هم بايستيم و با گفتن يک "چيز" بزرگ عکس يادگاري بگيريم

 براي شرف و وجدان و غيرتمان!

براي هميشه تاريخ

حتي اگر "چيز"ي عايدمان نشود!

 

به او گفتم اداره امور مملکت "خرد" و "ايمان" ميخواهد

"دل" و "جگر" را ميتواني در هر جگر فروشي پيدا کني

با "چيزي" که آن را بفروشند نميشود "چيز" ديگر ی شد

خرد و ايمان اما "فروشي" نيست!

 

او آمد و همه "چيز" ما بي"چيز"ان شد

آفاق را گردیده ام، مهر بتان ورزیده ام، بسیار خوبان دیده ام،

اما تو "چیز "دیگری!.......

 

سه شنبه ۲۷ بهمن۱۳۸۸ شمسی

اول ربیع الاول ۱۴۳۱ قمری