رانده شدیم به "دنیا" که ثابت شود به "بعضی ها" تا ایمان بیاورند، موجودی نیستیم که "خونریزی" میکند

قرار بود "دنیا" معبری ،"گذرگاهی" یا که "مزرعه ای "  باشد برای ما که چونان "مسافری" بر آن بگذریم و به اندازه "توان" توشه برداریم  و قدم در راه بی بازگشت بگذاریم.


قرار بود دوست داشتنش " بالاترین خطاها" باشد و بزرگانمان به "عطسه بزی" مانندش کردند.


قرار بود اگر "دین" نداریم "آزاده" باشیم.


قرار بود بر هر آنچه غیر "او"ست "سجده " و "تعظیم" را حرام کنیم وحسرت بندگی را بر دل "طاغوت" بگذاریم چرا که "ما" را آزاد آفریده اند.


قرار بود  اگر بر ما "درشتی" کردند "ببخشیم" تا از "محسنین" باشیم . قرار بود "کاظم" باشیم و"صادق" !


قرار بود "ترور" حرام باشد که اگر نبود شاید امروز "حسین" فاتح  "روز واقعه" بود و ما مسرور از پیروزی هر سال به عوض سوکواری، "پایکوبی" میکردیم.


قرار بود بالاترین "جهاد" گفتن سخن حق در برابر امام "جائر" باشد.


قرار بود "خوش اخلاق"باشیم  وبرای دشمن خویش طلب "مغفرت "کنیم. ادب "پیروزی"داشته باشیم و"ابوسفیان" را در اوج "فتح" ، امان دهیم. و اگر "جاهلی" حتی ، خطابمان کرد "سلامش" کنیم!


قرار بود در عین زکاوت و هوش و تیزبینی ، "سیاستمدار"نباشیم ."قدرت "را جز برای "خدمت" خلق و "رضایت " حضرت حق نخواهیم.


قرار بود به "آنچه که میگویند" التفات کنیم نه به "آنکس که میگوید".بشارتمان دادند به "شنیدن" همه سخنان و انتخاب بهترین آنها.


قرار بود "تهمت" نزنیم،"غیبت" نکنیم."استهزاء "نکنیم ."دروغ" نگوییم. چون "مغروران" گام بر نداریم و "خاشع" باشیم.


قرار بود "هدف" وسیله را "توجیح"نکند.


قرار بود "مشورت" کنیم در "امور" و بر جای "خدا" ننشینیم و "فرعونی" نکنیم و خلق را  "نانش" دهیم و " ایمانش "نپرسیم ! و بی رضایت  و اصرار ایشان بر اریکه "قدرت" سر نساییم.


قرار بود در کار دیگران "تجسس" نکنیم و "گذشت" کنیم که سودمندی آن بیشتر است !


قرار بود "دنیا" زندان باشد برای ما ! و به نان "جویی" بسنده کنیم .


قرار بود در برابر "ظلم" بپا خیزیم و "حق"طلب باشیم و از راهروان اندکش نهراسیم.


افسوس  ، افسوس و صد افسوس که این رویای شیرین را از ما گرفتند .


با لباس "پیامبر" در میان "جماعت" سخن راندند وحکم  "بی رحمانه و قاطعانه" صادر کردند و بخاطر "دنیا" ،"دین" و همه مفاهیم "رحمانی اش" را به "بهایی ناچیز"فروختند و یادشان رفت که "محمد"مبعوث نشد جز برای کمال بخشیدن به "اخلاق و مدارا و مروت و خرد ".


امامشان "صادق" بود و "کاظم" ولی دروغها بافتند و کینه ها و عقده ها عیان کردند


"محمد" را سیطره ای نبود بر خلق اما ایشان را چرا !


تا گفتیم چرا چنین؟

پاسخمان دادند که همه جای دنیا چنین میکنند ! غرب،شرق، شمال ، جنوب .تازه بدتر و بیشتر! اما یادشان رفت که اگر قرار بود نقطه "آرمانی" و "اخلاقی" ما آنها باشند پس  سنگر گرفتن در پس "باورهای دینی و تاریخی " ما چرا؟ مگر قرار نبود "حکومت بر دل ها " باشد و "نه شرقی ، نه غربی" ؟

 

حالا ما مانده ایم و رویایی از دست رفته و باوری فرو ریخته و ایمانی سوخته و دلی شکسته وبغضی فرو خورده .......


و این شاید تاوان آن باشد که غفلت کردیم از اینکه به سرزمینی پست _دنیا_ هبوط کردیم واین سرزمین فرومایه گان را خوشتر آید.


راستی نکند "فرشتگان" راست گفته باشند!!!!!

 

5/اسفند/1388 -تهران بزرگ