نوزدهم

گفت :که  پيلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می ديد و می رميد. او می پنداشت  از ديگری می رمد.نمی دانست که از خود می رمد.

همه اخلاق بد_ از ظلم و کين و حسد و حرص و بيرحمی و کبر _ چون در توست، نمی رنجی؛ چون آن را در ديگری می بينی، می رمی و می رنجی.(ص 23)


بیست و هشتم

حکايت می آورند که حق تعالی می فرمايد که ای بندهء من، حاجت تو را در حالت دعا و ناله زود برآوردمی، اما در اجابت جهت آن تاخير می افتد تا بسيار بنالی که آواز و نالهء تو مرا خوش می آيد. مثلاً، دو گدا بر در شخصی آمدند؛ يکی مطلوب و محبوب است و آن ديگر عظيم مبغوض است. خداوند خانه گويد به غلام که زود، بی تاخير، به آن مبغوض نان پاره بده تا از در ما زود آواره شود؛ و آن ديگر را که محبوب است وعده دهد که هنوز نان نپخته اند، صبر کن تا نان برسد. (ص 37)

پنجم

اميد از حق نبايد بريدن که: انه لا يياس من روح الله. اميد سر راه ايمنی است. اگر در راه نمی روی، باری، سر راه را نگاه دار. مگو که کژيها کردم. تو راستی را پيش گير، هيچ کژی نماند. راستی همچون عصای موسی است؛ آن کژيها همچون سحرهاست: چون راستی بيايد، همه را بخورد. اگر بدی کرده ای، با خود کرده ای؛ جفای تو به وی کجا رسد؟

مرغی که بر آن کوه نشست و بر خاست
بنگر که در آن کوه چه افزود و چه کاست

چون راست شوی، آن همه نماند؛ اميد را، زنهار، مبر! (ص 9)


*گزیده هایی از کتاب "فیه ما فیه" اثر مولانا جلال الدین بلخی