گر حکم شود که مست گیرند
.....آری هرزه گی دل گیر می کند
دل فرشتگان روی شانه هایت را
ولی
اگر
فقط،
با هرزه گی صدای"درهای جهنم"شنیده می شود
پس ما همه لباس تن ناز هرزه گی به تن آراسته ایم
و به خیال خود رهسپار بهشتیم با لباس جهنمی
با این تفاوت که ما آه هم نداریم
که محض بیکاری با ناله سودا کنیم
** چشمانمان با پول فروختن خدا ، لنز هرزه گی خریده است
که در هر گذر در سوداي لذتي به عرض ثانيه ها و به طول تخيل ،
سوي نگاه را با نگاه ديگري همبستر ميکند و
شرار "شهوت" را آبستن مي کند
*** گوش هامان از زمانیکه صدای فرشتگان را نشنید
گوشواره ی هرزه گی به گوش انداخت
و بي حجب و حيا با هر شنيده اي همخوابه شده
و فیل اش یاد هندوستان کرد .
**** و از زمانیکه یاد خدا از دهانمان مفقود اثر شد
لبهایمان با رژ لبی به براقی هرزه گی آراسته شد
دروغ همبستر رویاهای شبانه یمان شد
غیبت تفریح لحظه های بیکاری مان
***** و بعد خدا پنجره ی باز اتاقش را به رویمان بست
تا بلکه به هوش بیاییم
ما بی خیال دلمان را هم در مهمانی شبانه ایی فاحشه خواندیم
پنجره اش را بازگذاشتیم
براي آمد و شد پنهاني خيال هرکس
آن روز بود که شیطان نامه های عاشقانه ی ما به خدا را دزدید .....
.
.
.
.
برخیز
به دنبالش برو
هنوز خدا پشت پنجره برایت گریه می کند .
**این پست هم مخاطب خاص دارد و هم مخاطب عام
**با تشکرویژه از "