عصيان
نميدونم فيلم انجمن شاعران مرده (Dead Poets Society) شاهکار سينمايي پيتر وير با بازيگري فوق العاده رابين ويليامز رو ديديد يا نه؟
دبیرستانی که داستان توش میگذره، جایی که با نظامِ خاصی به تربیتِ درستِ جوانان آمریکایی می پردازند .... نظامی که غایت هدفش، تحویل آدمهای ماشینی و قالببندی شده به جامعه است.... یک دفعه پای «جان کیتینگ»-رابين ويليامز- ساختار شکنِ اهل ادبیات، به این دبیرستان خشک باز میشه... ...اين معلم جدید سعي داره قواعد ثابت و یکنواخت مدرسه را به هم بريزه و به دانش آموزان، «عصیانگری» بر قواعد نامطلوب رو ياد بده و بهشون یادآوری کنه که برای قد بر افراشتن، باید از سقف ها و چارچوبها عبور کرد..... این معلم ادبیات که اصرار داره بچهها «ناخدا» صداش کنن، دانش آموزان رو از یک چهارچوبِ سخت، به دشتی میبره که تخیل، فکر و جسارت در آن مجال بروز پيدا کنه.......تو جایی از داستان آقا معلم ، روی میز میره تا نگاه تازهای رو به اطراف نشون بده؛ ....تماشای دنیا از زاویهای دیگه. دانشآموزها رو هم به اين کار تشویق میکنه تا مکانی رو که مطمئن روش ایستادهاند روخودخواسته ترک کنند و زاویه دیدی را که به سوی دنیا دارند، تغییر دهند.....
واقعا شده تابحال فکر کنيد که اين زندگي و اون چيزهايي که بهمون ياد دادند چرا اينقدر ما رو در درون موانع و چارچوبها و قواعد و ضوابط و استانداردها و محدوديتها حبس کرده.....شده تابحال به فکر عصيانگري بيافتيد...عصيان عليه آموخته ها و نظم هاي ذهني و عيني ......چرا وقتي يه ذره پامونو از استانداردهايي که به لحاظ ذهني بهشون عادت کرديم ،کج ميذاريم احساس ناخوشايندي داريم....احساس گناه ....احساس تابلو شدن...شرم.....هراس و استرس.....مگه ما چقدر عمر ميکنيم؟......نکنه مثل کرم هاي روي درختها باشيم که تصورشون از زندگي و از دنيا همون سه روزي است که زنده اند؟......چرا به دگرگونه انديشيدن و دگر گونه ديدن فکر نميکنيم؟.....
عادت کردن و قالبي فکر کردن و يکنواخت زندگي کردن ...اين دستاورديه که خيلي از ما ها در طول و عرض زندگيمون بهش ميرسيم....بايد چشمهامونو شست و شو بديم......بايد جامونو عوض کنيم.....بايد دگرباش و دگر انديش بود......بايد به بي عادتي عادت کنيم...
من نه آنم که زبوني کشم از چرخ فلک
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
دنیا باید وفق مراد باشه نه مراد طبق دنیا...
دیدن این فیلم زیبا رو (یا خوندن کتابش رو)به همه کسانی که دوست دارند عصیان کنندپیشنهاد میکنم.
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو ليله القبری برو تا ليله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
انديشه ات جايی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز انديشه بگذر چون قضا پيشانه شو پيشانه شو
قفلی بود ميل و هوا بنهاده بر دل های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نيستی حنانه شو حنانه شو
گويد سليمان مر تو را بشنو لسان الطير را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفه ها و مال ها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
يک مدتی ارکان بدی يک مدتی حيوان بدی
يک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بی چانه شو بی چانه شو
* از اين آدرس میتونید کتاب انجمن شاعران مرده رو دانلود کنید
** کارآفرين ها ميگن: Learn The Rules Then Break Some قوانين رو ياد بگيريد..بعدبرخي از اونا رو بشکنيد
***«دم رو غنیمت بشمارید. زندگیتون رو خارقالعاده کنید.»Carpe Diem- -به نقل از کيتينگ شخصیت اصلی داستان
****در جایی از کتاب به نقل از رابرت فراست (شاعر امریکایی) اين طور اومده:
«در جنگل دو راه پیش رویم بود، و من راهی را برگزیدم که رهروان کمتری به خود دیده بود، و همین تمام تفاوتها را موجب شد.»