هواللطيف

چندي است علاقه مند شده ام به مطالعه "اديان " ديگر ولو " بشري"  و "غير الهي" . ميخواهم بدانم براستي شش  ميليارد انساني که بر روي اين کره خاکي زيست ميکنند و هر يک بر "نهجي" و " ايماني" و" ديني" و "مرامي" اند آيا چون "مسلمان" و بالاخص "شيعه " نيستند،  در مسير" ضلالت" اند و مستحق "هدايت"؟ آيا "شاهد" حقيقت را فقط و فقط ما در آغوش گرفته ايم و ديگران هيچ حظ و بهره اي از آن نبرده اند و به "جهنم" خواهند رفت؟ آنوقت صفت "هادي " بودن خدا چه ميشود؟ آنوقت اگر اين کارخانه (دنيا) ، خروجي هايش عمدتا (يعني بجز شيعيان که شايد جمعيت آنان در دنيا با همه فرق و نحل بالغ بر 300 ميليون نفر باشند)  ، "ضايعات" باشد ، ميتوان "مدير" اين کارخانه را مدير موفقي دانست؟آخر اين چگونه مديريتي است که پنج ميليارد و هفتصد ميليون نفر آن آلوده " گناه " و " معصيت " اند و"ضالين"؟ و مابقي که" ما" باشيم  با "بهانه "اي به  "بهشت" ميرويم و"هدايت شده" ؟ در آن صورت " فمن يعمل مثقال ذره" چيست؟ اصلا اگر جماعتي از موهبت حضور انبياء  محروم شده باشد و هيچ پيامبري را درک نکرده باشد تکليفش چيست؟ في المثل بخشهاي بزرگي از مردم  جهان  مانند ساکنين کشورهاي اسکانديناوي و آمريکاي لاتين و شرق آسيا ( چين به تنهايي يک سوم جمعيت دنيا را در خود جاي داده است) چه خاکي بايد بر سر خود بريزند که از نعمت  حضور مستقيم پيامبران اولوالعزم و صاحب "کتاب" و مبشر روز معاد و محاسبه و ميزان ،محروم بوده اند.؟ ممکن است گفته شود که خوب آنها بايد جستجو کنند و تحقيق کنند و بهترين دين را(که البته دين اسلام و مذهب تشيع است ) را بيابند و انتخابش کنند. لابد مثل ما؟ که "اعتقادات" و "مذهب" و "دين" امان در نتيجه سالها رياضت و ممارست و تحقيق و تتبع در متون مختلف بوده است !!؟ براستي اگر ما در خاورميانه و در کشور ايران و با پدر و مادري شيعه مذهب ، متولد نميشديم آيا هم اکنون جزئي از ميليونها "کافر" و "مشرک" و "بي دين" و "گناهکار" ساکن کره خاکي نبوديم؟

باور شخصي من اين است که  چه بسيار آدمياني که "دين " ندارند ولي " آزاده" اند و اي بسا "شريعتمداراني" که "دين " دارند و بي بهره از حظ "انسانيت" و "آزادگي". وبه قول مولانا:

 

زآنکه با قرآن بسي "گمره" شدند

زين "رسن" قومي درون چه شدند

مر رسن را نيست جرمي اي عنود

چون تو را "سوداي سربالا" نبود

 

واقعا جالب است که تعداد کساني که در دنيا "گاو"  را موجودي مقدس و محترم مي شمارند و آن را حيواني "مفيد" مي دانند ، ويا پيروان " کنفوسيوس" و " لائو تزو" که راهبران فکري و ديني عامي و بيسوادي بوده اند از تعداد "مسلمانان" جهان بيشترند.

اين مطالب البته قابل بحث و نقد است و جاي دارد که بيشتر به آن بپردازم اما طبيعتا در حوصله مخاطب و فضاي وبلاگ نمي گنجد و البته ادامه آن ممکن است براي برخي " شبهه " ناک  باشد و ذهنشان را "مشوش " کند و "لبريز" شوند و آنوقت بنده حقير "محارب" و "مفسد في الارض" ناميده شوم .پس سخن کوتاه ميکنم و در انتها قطعه اي از کتاب "تائو ت چينگ" اثر " لائو تزو"  که  يک متن کهنه چيني و قدمتي 2000 ساله (يعني قبل از ظهور اسلام) دارد را تقديم ميکنم:

 

براي ساختن چرخ ،محورها را به هم وصل مي کنيم

 ولي اين "فضاي تهي ميان چرخ " است که باعث چرخش آن مي شود.

از گل ،کوزه اي مي سازيم ،

اين "خالي درون کوزه "است که آب را در خود جاي مي دهد.

از چوب خانه اي بنا مي کنيم ،

{اما} اين "فضاي خالي درون خانه" است که براي زندگي سودمند است.

مشغول  "هستي " ايم

در حالي که اين  "نيستي " است که به کار مي آيد.