دين و دنيا
از امام موسي صدر (نقل به مضمون ) شنيده ام که گفته:دين براي مصلحت بشر آمده است ، چگونه ممکن است که دين با مصلحت بشر مغاير باشد......
همين حرف بهانه اي شد که اندکي به اندازه توان در خصوص "جايگاه دين" در "دنيا" و "زندگي" بنويسم...براستي هدف از ارسال پيامبران و ابلاغ اديان چه بوده؟ پيامبران و اديان براي مردمند يا مردم براي پيامبران و اديان؟دين براي دنياست يا دنيا براي دين؟ آيا دين برنامه زندگي دارد؟ دين خادم اخلاق است يا اخلاق نوکر دين؟.....در خصوص سئوالات فوق من البته نظر خودم را ميگويم ....به باور من مغز دين ، متوجه کردن آدميان به وجود آفريدگاري يکتا ، وجود دنيايي در پس دنياي خاکي و برقرار بودن حساب و کتاب و پرورش خصوصياتي نظير شکرگزاري و صبر وشکيبايي و بخشش و مهرباني و در مياان انسانهاست.....ماموريت پيامبران نيز در پي ماموريتي که شيطان دارد (يعني فريب دادن انسان بعنوان اشرف مخلوقات) ، آگاهي بخشي و تذکر نکات فوق است....نه شياطين و نه پيامبران در ماموريت خود سيطره و تسلطي بر انسانها ندارند....و من نتيجه ميگيرم که چون روح پيامبري با تسلط و اجبار و اکراه مخالف است ، پيامبران بدنبال تشکيل حکومت و عملي کردن احکام با ابزارهاي قدرت و جابرانه نبوده اند و باز نتيجه ميگيرم که حکومت مبتني بر دين نه ممکن است و نه مطلوب......ممکن نيست چون دين از جنس دنيا نيست ......دين اجبار بردار و اکراه پذير نيست ....ضمن آنکه "دين " را اگر مجموعه متون و سنت بدانيم ....صامت هستند ، سخن نميگويند...اين انسان است که با مراجعه به آنها ، آنها را به سخن در مي آورد....و چون هر انساني داراي ويژگيهاي ژنتيکي و شخصيتي و جغرافيايي و فرهنگي و تاريخي متفاوتي است لذا ...هر کسي از ظن خود يار او ميشود.....هر کسي و قومي و جماعتي برداشت و روايت خود را از آن خواهد داشت....افغاني از حجاب ، برقع ميسازد و نقاب و ايراني چادر و مقنعه....و.لبناني روسري را.....با اين تفاسير پس بهتر است بگوييم حکومت دينداران (و به تعبير دقيقتر پاره اي از دينداران) و نه حکومت ديني.....
مطلوب نيست چون دين براي دنيا نيست ......دين براي آخرت( دنياي ديگر و وعده داده شده ) است.....البته دين "به درد" دنيا ميخورد ...اگر دروغ و تزوير و ريا و غيبت نباشد و صداقت و بخشش و عفو و رحمت رايج باشد ...زندگي در دنيا آسانتر خواهد بود...ولي "براي " دنيا نيست دين....همه هم و غم يک ديندار از رعايت و التزام به امور سفارش شده در دين اين است که "اجر صبر" خود را در آن دنيا بگيرد....
معتقدم دين "برنامه زندگي براي دنيا ندارد"......دين اساسا "ارزش مدار" است...افق را نشان ميدهد....استخراج "روش" هاي رسيدن به آن افق ها وارزش ها بر عهده خود آدميان است و عقول آنها......تا صد سال پیش در همین تهران برای مداوای مریض ُ دعا مینوشتند.....یعنی "انتظار از دین" در آن زمان این بود که سلامتی جسم و تن را نیز به ارمغان بیاورد....وقتی پای "علم" طبابت به اجتماع باز شد ...این تکلیف ( یعنی سلامت بخشیدن به جسم) از دوش دین برداشته شد....هر چند که از ابتدا نیز به اشتباه این انتظار ایجاد شده بود...
دين خادم اخلاق است ......مثالي ميزنم....هدف از ورزش کردن چيست ؟.....من ميگويم سلامتي جسم ...پس ورزش تابع و خادم سلامتي است...يعني غايت ورزش ، سلامتي است...پس اگر با ورزش به سلامتي نرسيم آنوقت يا ورزش ايراد دارد يا ورزشکار......اگر دين ما را به حقيقت (که به باور من "اخلاق" است ) نرساند يا دين مشکل دارد يا ديندار.....لذا من معتقدم دين دار بي اخلاق متناقض است ....از آن سو البته به هر دليل ميتوان و ميشود اخلاق مدار بي دين ،.....بي دين "آزاده" داشت .
* امام حسین در روز عاشورا خطاب به دشمنانش میگوید....اگر "دین " ندارید "آزاده " باشید
** اینکه میگویم دین برای دنیا برنامه ای ندارد اولا:حرف مطلقی نیست ...دین در برخی جاها توصیه و سفارش برای دنیا هم دارد ...اما غرض از همان سفارشها هم معطوف به آن دنیاست...مثالی میزنم: برای موبایلهای امروزی دوربین عکاسی هم تعبیه شده است...اما هدف اصلی از موبایل تصویر برداری نیست ...تماس است دوما: نمیخواهم دین را تخفیف یا تحقیر کنم....میخواهم کارکرد و جایگاه آن را نشان دهم....اگر بگویم که با دوچرخه نمیشود باربری کرد این بمعنی توهین به دوچرخه نیست ....شان دوچرخه را نشان میدهد